بعد از هفتهها از مأموریت برگشت. در آپارتمان را که باز کرد، چراغ راهرو اتوماتیک روشن شد. دستنوشتهی همسرش را روی ْآینه دید:
«مایکرو تازه تعمیر شده، ماشین ظرفشویی هم خریدهام. هماهنگ کردهام مستخدم هفتهای یکبار برای شستن ظرفها و لباسها بیاید. (خودش کلید آپاتمان را دارد).
«با شرکت خدماتی قرارداد بستهام هر شش ماه لولهکشی و پنجرههای بیرونی را چک کنند.
«درخواست طلاق را برایت ایمیل کردهام، جاهای خالیاش را پر کن و برای وکیلم فوروارد کن. همهچیز مرتب و منظم است.
«راستی! اتوماسیون در مورد بچهها جواب نمیدهد، گذاشتمشان مدرسه شبانهروزی.
موفقباشی ـ همسرت»
سرجوخه دستور آتش را صادر کرد.
چند لحظه بعد اعدامی با چشمان بسته و بدن پر از گلوله روی زمین افتاده بود.
سرجوخه به طرف اعدامی رفت و چشمبند او را کنار زد. همکلاسی قدیمش را شناخت.
لوله هفتتیر را روی شقیقه همکلاسی گذاشت و تیر خلاص را شلیک کرد.
بلافاصله سرجوخه به طرف کارگزینی رفت تــا استعفایش را بنویسد.