چــــاه‌کــــن

. . . همیشه تــه چاه است . . .

چــــاه‌کــــن

. . . همیشه تــه چاه است . . .

اتوماسیون

 

بعد از هفته‌ها از مأموریت برگشت. در آپارتمان را که باز کرد، چراغ راهرو اتوماتیک روشن شد. دست‌نوشته‌ی همسرش را روی ْآینه دید:

 

 

«مایکرو تازه تعمیر شده،‌ ماشین ظرفشویی هم خریده‌ام. هماهنگ کرده‌ام مستخدم هفته‌ای یکبار برای شستن ظرف‌ها و لباس‌ها بیاید. (خودش کلید آپاتمان را دارد).

«با شرکت خدماتی قرارداد بسته‌ام هر شش ماه لوله‌کشی و پنجره‌های بیرونی را چک کنند.

«درخواست طلاق را برایت ایمیل کرده‌ام، جاهای خالی‌اش را پر کن و برای وکیلم فوروارد کن. همه‌چیز مرتب و منظم است.

 

«راستی! اتوماسیون در مورد بچه‌ها جواب نمی‌دهد، گذاشتمشان مدرسه شبانه‌روزی.

موفق‌باشی ـ همسرت»

وظیفه‌شناس!

 

سرجوخه دستور آتش را صادر کرد.

چند لحظه بعد اعدامی با چشمان بسته و بدن پر از گلوله روی زمین افتاده بود.

سرجوخه به طرف اعدامی رفت و چشمبند او را کنار زد. همکلاسی قدیمش را شناخت.

 لوله هفت‌تیر را روی شقیقه همکلاسی گذاشت و تیر خلاص را شلیک کرد.

بلافاصله سرجوخه به طرف کارگزینی رفت تــا استعفایش را بنویسد.