چــــاه‌کــــن

. . . همیشه تــه چاه است . . .

چــــاه‌کــــن

. . . همیشه تــه چاه است . . .

شاگرد یاغی

گوش تا گوش سالن، خرگوش‌های معترض به حقوق حیوانی دیده می‌شدند. روی سن، خرگوش بزرگ پنجه‌های خشمگینش را داخل کلاه چرخاند تا چیزی را بیابد. نیافت.
با عصبانیت کلاه را روی میز کوبید. دوباره آن را برداشت. پیرمرد ریزجثه‌ای از داخل کلاه، ناله‌کنان روی میز افتاد. به زحمت ایستاد. کت بلند مشکی‌رنگ براقی که پیش از آن لباس رسمی شعبده‌بازها بود را به تن داشت. پیرمرد ریز جثه رو به حضار تعظیم کرد.
خرگوش‌ها هورا کشیدند.